داستان در مورد پسربچه ای 5 ساله و با روحیه بنام "جک" می باشد که مادر دلسوزش از او مراقبت می کند. مثل تمام مادرهای مهربان دیگر، مادر جک هم خودش را وقف جک می کند تا او خوشحال و در امان باشد. اما زندگی آنها معمولی نیست، آنها درون مکانی محبوس شده اند که آن را "اتاق" می نامند. تا اینک ...
شوالیهای که پس از جنگهای صلیبی به سوئد بازمیگردد، به دنبال پاسخهایی در مورد زندگی، مرگ و وجود خدا میگردد که در طول طاعون سیاه در برابر گریم ریپر شطرنج بازی میکند.
"رمی" موشی شهرستانی عاشق آشپزی است و الگوی او «گوستو»، سرآشپز یکی از معروف ترین رستوران های پاریس. روزی «رمی» از مرگ «گوستو» باخبر می شود و اتفاقی به پاریس می رسد. پس از چندی نیز در رستوران "گوستو" که حالا رونق خود را از دست داده، مخفیانه مشغول به کار آشپزی می شود...
داستان بر اساس اتفاقات واقعیای بوده که در گذشته رخ داده است و قصه یک تیم عجیب و البته مصمم از طراحان و مهندسان آمریکایی را حکایت میکند. این تیم توسط یک طراح بااستعداد به نام کرول شلبی و همچنین یک راننده انگلیسی به نام کن مایلز هدایت میشود و ...
داستان دوستی دو دوست قلمی نامحتمل: مری، دختری تنها و هشت ساله که در حومه ملبورن زندگی می کند، و مکس، مردی چهل و چهار ساله و به شدت چاق که در نیویورک زندگی می کند.
یک کوسهی عظیمالجثه به شهر حمله کرده و خسارات زیادی به آن وارد میکند و گروهی متشکل از کلانتر، زیستشناس و ملوان برای مقابله و شکار این کوسه، راهی سفر دریایی میشوند.
برای قدرت دادن به شهر، هیولاها باید کودکان را بترسانند تا آنها فریاد بزنند. با این حال، کودکان برای هیولاها سمی هستند، و پس از اینکه یک کودک از راه می رسد، دو هیولا متوجه می شوند که ممکن است چیزها آنطور که آنها فکر می کنند نباشد.
روستای دورافتادهای در جنوب آمریکا، شرایط نابسامانی دارد و اکثر مردم آن بیکار هستند. یک شرکت نفتی، به چهار نفر راننده نیاز دارد تا محمولهی خطرناک «نیتروگلیسیرین» را به محل مورد نظر برسانند اما راه رسیدن به آنجا، نا امن و پر از خطرات مختلف است.
در آینده ای دور، در حالی که تنها بیابانی خشک از زمین باقی مانده است، باقیمانده ی نسل انسان ها برای بدست آوردن واجبات زندگی حاضرند یکدیگر را بکشند. مکس، مردی کم حرف که زن و بچه اش را از دست داده است، به تنهایی سفر می کند و در جستجوی صلح می باشد...
یک پروجکشن فیلم آرزوی کارآگاه شدن را دارد و زمانی که توسط رقیبی به خاطر دزدیدن ساعت جیبی پدر دوست دخترش قاب می شود، مهارت های ناچیز خود را به کار می گیرد.