"اولین سالت" یک مامور C.I.A است، تا اینکه به او اتهام جاسوسی برای روسیه را میزنند. سالت مجبور میشود که از مافوق هایش بگریزد تا بیگناهی خود را ثابت کند. وی با بکار گرفتن تمامی تخصص ها و تجاربی که در طی سالها بعنوان مامور مخفی کسب کرده، باید بتواند علاوه بر گریز از دست دولت، بیگناهی خود را ...
مایک وازوفسکی و جیمز سالیوان دوستانی جدا نشدنی هستند، اما همیشه اینگونه نبوده است. آنها اولین باری که یکدیگر را دیدند حتی نمی توانستند حضور دیگری را تحمل کنند. آنها برای برنده شدن در رقابت ترسناک ترین هیولا که در دانشگاه برگزار می شود، برای بدست آوردن پیروزی با همه تفاوتهایشان با یکدیگر همکاری کنند ...
"ریچل کلر" یک روزنامه نگار است که در مورد نوار ویدئویی مرموز تحقیق می کند که احتمالا باعث مرگ چهار نوجوان، از جمله خواهرزاده خودش، شده است. شایعاتی در مورد این نوار ویدئو وجود دارد: هر کس که آن را تماشا کند، بعد از هفت روز می میرد. اگر این شایعات درست باشد، اکنون ریچل باید راهی برای نجات ...
یک هواپیمای مسافربری هنگام پرواز با نقص فنی مواجه میشود، اما به لطف مهارت خلبان، تقریباً همه مسافران از این حادثه مرگبار جان سالم به در میبرند. با این حال، تحقیقات بعدی، موضوعی ناخوشایند را در مورد این حادثه آشکار میسازد که...
در دوران رکود اقتصادی، در مناطق جنوبی، سه زندانی از گروه زندانی های زنجیری میسی سیپی به نام های «یولیسیز اورت مگیل» (کلونی)، «دلمار» (نلسن) ساده و دوست داشتنی، و «پیت» (تورتورو) همیشه عصبانی، به هوای آزادی و بازگشت به خانه های شان، فرار می کند...
"پیتر هایمن" (رابرت دوانی) قرار است تا چند روز دیگر پدر شود و برای همین تصمیم دارد سر وقت خودش را به همسرش برساند. "پیتر" در یک سفر جاده ای به ناچار همراه مردی بنام "ایتان ترمبلی" (زاک گالیفیانکیس) شود. "ایتان" مردی بلند پرواز است و...
«هنری روث» (آدام سندلر) مردی است که از تعهد داشتن نسبت به یک زن می ترسد، تا اینکه دختری جذاب به نام «لوسی» را می بیند. آنها با هم بیشتر آشنا می شوند و هنری از این که دختر رویاهیش را پیدا کرده خوشحال است، تا اینکه درمیابد لوسی حافظه کوتاه مدتش را از دست داده و فردای آن روز دیگر هنری را به یاد نمی آور ...
مکزیکو، زمان حال. «جان کریسی» (واشینگتن)، مأمور سابق سیا را که دائم الخمر هم شده، «ساموئل راموس» کارخانه دار (آنتونی) و همسر امریکایی اش، «لیزا» (میچل)، استخدام می کنند تا از دخترشان، «پتیا» (فانینگ) مراقبت کند. اما کمی بعد «پتیا» را می ربایند و «کریسی» گلوله می خورد...
داستان این فیلم بخشی از زندگی «هوارد هیوز» کارگردان و تهیهکننده و خلبان پرآوازه آمریکایی از اواخر دهه 1920 تا اواسط دههٔ 1940 است. او که دچار اختلال وسواسی جبری بود همواره به دنبال شکستن رکوردهای سرعت و فاصله پرواز بود.