کینگ مووی

یک مکانیک جوان در حین مقابله با گانگسترهای محلی که قصد تصاحب گاراژ پدرش را دارند، به راز یک نقشه شوم پی می‌برد که می‌تواند زندگی او و اطرافیانش را به خطر بیندازد.

گروه موسیقی "ایمپِیلد رِکتوم" که در زندان به سر می‌برد، با بحران خانوادگی گیتاریست خود روبرو می‌شود؛ پدرش بیمار است و خانه و کسب‌وکار خانوادگی در خطر نابودی قرار دارد. در حالی که فرصتی برای اجرا در یک فستیوال بزرگ به دست می‌آورند، شرایط پیچیده زندانی بودن و عدم آمادگی، آن‌ها را در دوراهی دشواری قرار می‌دهد.

سه کودک در حالی با یکدیگر آشنا می‌شوند که مادر یکی از آن‌ها در فروشگاه مبلمان از جابه‌جا شدن از روی یک کاناپه سر باز می‌زند و ماجراهایی غیرمنتظره شکل می‌گیرد.

در سال 1946، آمریگو، پسری هفت‌ساله از ناپل، خانواده فقیرش را ترک می‌کند تا به عنوان بخشی از طرحی پس از جنگ برای نجات کودکان از فقر، با خانواده‌ای ثروتمند زندگی کند. اما این تجربه، زندگی او را به طرز غیرمنتظره‌ای تغییر می‌دهد و...

آگنی، یک یوتیوبر و محیط‌بان، در جستجوی ابرانسانی به نام میتران است تا او را در کانال خود معرفی کند. اما این سفر پرماجرا زمانی پیچیده‌تر می‌شود که مشخص می‌شود او تنها کسی نیست که به دنبال میتران است و...

داستان واقعی نجیب محمد، کارگر مهاجر هندی که برای یافتن زندگی بهتر به عربستان سفر می‌کند، اما با چالش‌ها و سختی‌های غیرمنتظره‌ای روبه‌رو می‌شود.

در آستانه انقلاب 1989 رومانی، زندگی شش نفر در میان اعتراضات و مبارزات شخصی به هم پیوند می‌خورد و سرانجام به سقوط رژیم کمونیستی چائوشسکو منجر می‌شود.

یک جوان یهودی که توسط نازی‌ها دستگیر شده و به اردوگاهی در آلمان فرستاده می‌شود، برای نجات جان خود وانمود می‌کند که ایرانی است. در این میان، او مجبور می‌شود زبان فارسی را به یکی از نگهبانان اردوگاه بیاموزد و درگیر بازی‌های خطرناک و پیچیده‌ای شود.

یک زوج جوان در دام خون‌آشامی 500 ساله گرفتار می‌شوند. این خون‌آشام مرموز سعی دارد آن‌ها را وسوسه کرده تا برای رسیدن به خواسته‌هایش، تصمیمی دشوار بگیرند و جان خود را به خطر بیندازند.

داستان درباره‌ی سیلر ریپلی (نیکلاس کیج)، مردی است که پس از کشته شدن یک مهاجم در مقابل چشمان محبوبه‌اش، لولا (کاثی درن)، به زندان می‌افتد. پس از گذشت ۲۲ ماه و ۱۸ روز، وقتی که او از زندان آزاد می‌شود، لولا علیرغم مخالفت مادرش، ماری یتا (لورا لد)، به ملاقات او می‌رود. این دو تصمیم می‌گیرند که از شهر فرار کرده و به نیو اورلیانز بروند، جایی که زندگی جدیدی را آغاز کنند. این داستان در دل هیجان، عاشقانه و پیچیدگی‌های روابط انسانی به پیش می‌رود.

«جفری بومانت» یک دانشجوی کالج است که پس از سکته قلبی پدرش، مجبور می‌شود به خانه بازگردد. در زمان بازگشتش اما، او یک گوش بریده شده را درون محوطه خالی و بزرگ محل زندگی‌شان می‌یابد و شروع به جستجوی معماهایی می‌کند که پیرامون این پیدا شدن مرموز و ترسناک وجود دارد.

«هنری اسپنسر» سعی دارد از سر و صداهای محیط صنعتی و کارخانه‌های اطرافش، دوست دختر همیشه خشمگینش، و همچنین صدای جیغ فرزند عجیب و غریبش که به تازگی به دنیا آمده، جان سالم بدر ببرد.